English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3424 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
low browed U پایین افتاده دارای سردر کوتاه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
decurrent U پایین افتاده
nutant U پایین افتاده
inferior calyx U کاسه پایین افتاده
inferior ovary U تخمدان پایین افتاده
under arm low return U ضربه کوتاه پایین دست
uppercuts U ضربه کوتاه قوسی از پایین به بالا
uppercut U ضربه کوتاه قوسی از پایین به بالا
boom vang U طناب کوتاه وصل به پایین تیرتا عرشه قایق
decurved U دارای انحنا به پایین
nitrous U دارای نیتروژن با طرفیت پایین
shorthanded U دارای دست کوتاه
solstitial U دارای دوره تحول کوتاه
woofer U دارای صدای کوتاه و گرفته
platyrrhine U دارای بینی پهن و کوتاه
infrasonic U دارای تواتر و نوسانی پایین تر از شنوایی بشر
orthocephalic U دارای سر نسبتا کوتاه وصورت پهن
proceleusmatic foot وتدی که دارای چهار هجای کوتاه باشد.
proceleusmatic U وتدی که دارای چهار هجای کوتاه باشد
baseband transmission U روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
zinjanthropus U شبه انسان دارای ابروی کوتاه و دندان اسیاب بزرگ دوره پلیستوسن سفلی
behind the times <idiom> U از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
dactyl U کلمهای دارای سه هجا که هجای اول بلند و دو هجای بعدی ان کوتاه باشد
snub-nosed U دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
pug nosed U دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
snub nosed U دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
ancon U سردر
anconis U سردر
deuced U سردر گم
overdoor U سردر
facade U سردر
facades U سردر
fanades U سردر
propylaeum U سردر
lintel U سنگ سردر
lintel U تیر سردر
lintels U سنگ سردر
lintels U تیر سردر
furnace breast U سردر کوره
Calvary U صلیب سردر
frontispiece U نمای سردر
hyperthyris U تیر سردر
frontispieces U نمای سردر
breastsummer U تیر افقی سردر
acroterium U یکی از زوایای رئوس مثلثی شکل سردر عمارت
downhaul U پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depresses U پایین دادن لوله پایین اوردن
depress U پایین دادن لوله پایین اوردن
corn-effect U ذرتی شدن فرش که در اثر پرداخت یا قیچی کردن نامناسب بوجود می آید و پرزهای فرش همگی دارای یک ارتفاع نبوده و ظاهر پرز فرش بلند و کوتاه می شود
blast U منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
short lunge U نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
blasts U منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
down U سوی پایین بطرف پایین
vertically U از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
shorthorn U جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
pantywaist U شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
monofilament U الیاف تک رشته بلند [این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
short quard U سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
isobare U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious U دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled U دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent U دارای دهن باز دارای لبان برگشته
unassuming U افتاده
old fashioned U از مد افتاده
out of date U از مد افتاده
flagging U افتاده
mellows U جا افتاده
ripest U جا افتاده
riper U جا افتاده
fallen U افتاده
the meshes of a sieve mesh U در هم افتاده
old hat U از مد افتاده
whacked <adj.> U از پا افتاده
ripe U جا افتاده
mellowing U جا افتاده
mellowed U جا افتاده
meek U افتاده
crest fallen U افتاده
downfallen U افتاده
low U افتاده
footworn U از پا افتاده
modest U افتاده
whacked U از پا افتاده
archaic <adj.> U از مد افتاده
elliptic U افتاده
mellow U جا افتاده
slackest U جای افتاده یا شل
unassertive U افتاده حال
slacks U جای افتاده یا شل
lowlier U صغیر افتاده
long face U لب و لوچه افتاده
backs U بدهی پس افتاده
out of order U از کار افتاده
delayed U عقب افتاده
outland U دور افتاده
backwards U عقب افتاده
unregarded U ازقلم افتاده
with fingers interlocked U با انگشتان در هم افتاده
lowliest U صغیر افتاده
backrent U اجارهء پس افتاده
prostrated U بخاک افتاده
prostrates U بخاک افتاده
back rent U اجاره پس افتاده
prostrate U بخاک افتاده
deferred U عقب افتاده
prostrating U بخاک افتاده
overlapping U روی هم افتاده گی
occurred <past-p.> U اتفاق افتاده
meshed U درهم جا افتاده
happened <past-p.> U اتفاق افتاده
delayed U به تاخیر افتاده
jugate U روی هم افتاده
overlapping U رویهم افتاده
lowly U صغیر افتاده
slack U جای افتاده یا شل
arrear U بدهی پس افتاده
compromised U به خطر افتاده
backward U عقب افتاده
outstandingly U عقب افتاده
outstanding U عقب افتاده
hanging gale U اجاره پس افتاده
deadlines U از کار افتاده
ordinary U پیش پا افتاده
deadline U از کار افتاده
out-of-date <idiom> U از مد افتاده (دمد)
installed U از کار افتاده
obvolute U رویهم افتاده
short winded U از نفس افتاده
mity U کزم افتاده
trite U پیش پا افتاده
outlying U دور افتاده
in register U روی هم افتاده
not operationally ready U از کار افتاده
winded U از نفس افتاده
commonplace U پیش پا افتاده
banal U پیش پا افتاده
noneffective U از کار افتاده
dowm U از کار افتاده
he fell prone U دمر افتاده
hors de combat U از کار افتاده
obsolete U ازکار افتاده
old hat U پیش پا افتاده
demimonde U عقب افتاده
proleptic U پیش افتاده
lame duck U از کار افتاده
protrudent U بیرون افتاده
impassionate U بهوس افتاده
seedy U از کار افتاده
recluse U دور افتاده
recluses U دور افتاده
deferred credits U درامد پس افتاده
back U بدهی پس افتاده
tatty U پیش پا افتاده
cyma recta U موجی افتاده
retarded U عقب افتاده
short of breath U از نفس افتاده
compromised U در خطراکتشاف افتاده
remotely U دور افتاده
lame ducks U از کار افتاده
copybook U پیشپا افتاده
gravel blind U دارای چشم تار دارای دید کم
acinaseous U دارای تخم و بذر دارای تخمدان
low tension U دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
galleried U دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
virile U دارای نیروی مردی دارای رجولیت
allopatric U جداگانه اتفاق افتاده
arrear U دین عقب افتاده
defeature U از شکل افتاده گی بیقوارگی
slothful U دیرپای عقب افتاده
leading current U شدت پیش افتاده
The coin is at the bottom of the pond . U سکه افتاده کف حوض
stalled tank U تانک از کار افتاده
serotine U عقب افتاده دیر رس
back rent U کرایه عقب افتاده
pulled U شکسته شده افتاده
remote site U محل دور افتاده
logjam U کارهای عقب افتاده
to have bad luck <idiom> U از اسب افتاده بودن
interjacent U میانی در میان افتاده
well worn U پیش پا افتاده معمولی
well-worn U پیش پا افتاده معمولی
Underdeveloped ( backward) countries . U کشورهای عقب افتاده
outback U جای دور افتاده
sear U خشکیده از کار افتاده
seared U خشکیده از کار افتاده
evader U دور افتاده از یکان
outfield U مزرعه دور افتاده
outpost U پاسگاه دور افتاده
self-effacing U باحیا افتاده فروتن
outposts U پاسگاه دور افتاده
to be out of luck <idiom> U از اسب افتاده بودن
quotidian U روزمره پیش پا افتاده
sears U خشکیده از کار افتاده
out of gear U ازدنده بیرون افتاده
Arrears of work . Back log of work . U کارهای عقب افتاده
seedy U بتخم افتاده مندرس
arrears U بدهیهای عقب افتاده
back pay U حقوق عقب افتاده
down U میله افتاده واخراج توپزن
Recent search history Forum search
2مهرآسا
1 In last fit, DOS starts at high addresses and works downward
1توضیحات پایین صفحه
1i was rebelling now
1offshoring
1veterans
1Bravetown
1واژه برزین برای تلفظ بهتر در انگلیسی بصورت Berzin نوشته شود یا Barzin?
1Otherwise, throw in a rimshot hit every now and then
1the rate of diffusion will be less than if the pure solvent was exposed to the air
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com